قرار بود که با آب و گل عجین بشوی
برای این که سفالینه ای گلین بشوی پیاله ای بشوی با شراب های مگو و بعد هم دهن رب العالمین بشوی تو را ملائکه در دستشان بچرخانند ایاک نعبد ایاک نستعین بشوی ولی دوباره عوض کرد سرنوشتت را قرار شد که تو سر رشتة یقین بشوی گل محمدی از فرط باد، خم شده بود قرار شد بر وی تکیه گاه دین بشوی تو را به مکتب اعراب جهل بفرستد که ناظم غزل عین و قاف و شین بشوی به این دلیل به فرمان او مقرر شد که چند سال پسر خواندة زمین بشوی «مدینه» بود که انگشتر نبوت شد سعادتی است که بر روی آن نگین بشوی «حسین» نام نهادند، اهل بیت تو را به این دلیل که مصداق «یا» و «سین» بشوی تو آمدی که سکوت زمین شکسته شود تو می روی که به گوش زمان طنین بشوی چه افتخاری از این بیشتر؟ که پرچمدار برای مکتب پیغمبر امین بشوی به خط کوفی در انتهای متن زمان تو را نگاشت که سرمشق مسلمین بشوی تو آمدی که سرت روی نیزه ها برود تو می روی که سرافرازتر از این بشوی برای شستن این راه با گلاب سرخ قرار شد که تو این بار دستچین بشوی
نویسنده: |
جمعه 86 دی 28 ساعت 1:17 عصر
|
|
دلنوشته های شمادلنوشته
|
از میان تمامی فروع تنها حج حسین (ع) به ظاهر نیمه کاره مانده . و او آنرا رها کرده و به کربلا آمده است . اما حسین – درود خدا بر او باد – در شرایطی است که حج عادی نمی تواند گزارد . او با خانه راز نمی تواند گفت . او با منزل معاشقه نمی تواند کرد . چاره ای نیست جز آنکه از خانه به صاحبخانه در آید . او از کعبه راه را کج می کند اما نه به این دلیل که حج نکند یا نیمه کاره مند . او در جایی ایستاده است که حجی چون دیگر حاجیان او را راضی نکند . او باید حجی کند که چشم بنیانگذار خانه خیره بماند و انگشت حیرت حج گزاران تاریخ در دهان . او به دنبال کاملترین حج می گردد . برای کسی که خدا به زیارتش می آید و بر او سلام می کند ، زائر خانه بودن قانع کننده نیست . استلام حجر الاسود هرچند دست دادن با خداست اما نه برای آنکه دستهای خدا ملتهب در آغوش گرفتن اوست . او مشتاقانه به دیدار صاحبخانه می شتابد بی آنکه هیچ یک از رموز دیدار خانه را فرو گذارد . زیارت خانه را به لباس احرام در باید آمد . حسین – سلام محرمان واقعی بر او – در میقات نینوا به لباس نادوخته عشق محرم می شود و تازه این احرام نیز همه احرام او نیست . آن لباس کرباسی سپید که از فاطمه (س) به یادگار مانده است چه طور؟ شاید ، اما او را غیر از این احرامها احرام دیگری است . احرام سرخی که در قتلگاه تن پوش حسین می شود . حاجیان لبیک را از میقات آغاز می کنند و کعبه را که می بینند لب فرو می بندند . شاید بتوان دریافت که حسین – سلام دلسوختگان بر او – لبیک را از کجا آغاز کرده است ، اما کسی نمی داند که او در کجا لب از لبیک فرو بسته است . چه دیده است که نیاز به لبیک را مرتفع دانسته است . حاجیان به خانه که می رسند پاسخ آمدم – به در خواست بیا – را که دیگر تکرار نمی کنند . او در کجا به کجا رسیده است که آمدم را در حنجره فرو خورده است . او چه دیده است ؟ این را نمی دانم و طواف حسین را – سلام الله علیه – یا بیانش را نمی توانم . بعد از طواف و قبل از سعی نوشیدن از آب زمزم مستحب است . اینرا هم نمی دانم او چه کرده است . حسین – جان ساعیان مخلص به فدایش- در میان صفا و مروه سعی نمی کند . سعی او میان خیمه و میدان است ، در زیر شعله های سوزان آفتاب . زمان کوتاه است و خدا در انتظار ، و عاشقی که چنین معشوقی را در انتظار دارد چگونه چون همه و همیشه عمل کند ؟ بوی معشوق آنچنان در شامه عاشق پیچیده است که ترتیب و توالی نمی شناسد چه باک که گر قربانیو تقصیر قبل از وقوف در عرفه باشد . اگر از اصطکاک پای اسماعیل آب جاودانه زمزم جوشیده است ؛ از اصطکاک پای اصغر تشنه در کربلا خون جاودانه می جوشد . اینجا نه زینب و اصغر و حسین – سلام الله علیهم – به آب معتقدند و نه خدا راضی می شود که بر آتش عشقق دلسوختگانش ، آب بریزد . حسین به یاد دارد که خدا قربانی را از ابراهیم نپذیرفته است و یکی از نگرانیهای عظیم حسین در عاشورا همین است . به همین دلیل آنگاه که اسماعیل حسین – روحی فداه – از آغوش پدر به آغوش خدا عروج می کند و قربانی قبول می افتد حسین – سلام فرزانگان تاریخ به او – شاید از شعف ، خون از گلوی کودک شش ماهه بر میدارد و به آسمان می پاشد . و اکنون نوبت تقصیر است . زدن موی سر و گرفتن ناخن ، حلق و تقصیر من و شماست . حسن – درود ابراهیم بر او و سلام اسماعیل – آنچنان عاشق است که ناخن نمی گیرد ، انگشتر می گیرد – یا می دهد نمی دانم – انگشتری مزین به خون و انگشت . نعوذ بالله زنان مصر با دیدن به جای ترنج دستها ببریدند و این عاشقترین تاریخ در دیدار با خدا به جای ناخن انگشت ندهد ؟ حاشا و کلا . حلق من و شما تراشیدن موست ، آنکه آتش عشق جانش را گداخته و خاکستر کرده است که موی از سر نمی شناسد . او از حنجره حلق می کند و محاسن سپید به سرخی خون حلق می کند . حسین حلق و تقصیر هم کرده است اما سعی هنوز نیمه کاره است . آتش اشتیاق ، جگر حسین - سلام الله علیه - را کباب کرده است . بار آخر سعی را چگونه به انجام رساند ؟! ملکوتیان خیمه حسین - جان عالمی به فداش – گمان برده اند که حسین در صفای قتلگاه مانده است ، آنگاه که بار آخر سعی را ذوالجناح بی حسین آمده است . ولی ... اما ... آن لحظه که سر حسین هروله کنان بر بالای نیزه ها در خشید در یافتند که نه ، بار آخر را حسین – شمع جاودان آفرینش – سر جدا ، پیکر جدا ، اخگر جدا ، مجمر جدا ، سعی می کند ، بند از بند استخوان عاشق دلسوخته در این سعی جدا گشته است . یا لیتنی کنت معک فافوز فوزا عظیما .
نویسنده: |
سه شنبه 86 دی 25 ساعت 7:12 عصر
|
|
دلنوشته های شمادلنوشته
|
با ابرها بگو
نویسنده: |
یکشنبه 86 دی 23 ساعت 6:38 عصر
|
|
دلنوشته های شمادلنوشته
|
سلام . آقا من هر چی فکر کردم که واسه تبریک میلاد امام رضا چی بنویسم هیچی به فکرم نیومد . نمی خواستم که کلیشه ای باشه و مثل همیشه یه عکس بزنم و با یه شعر تبریک بگم . یکی از بچه ها گفت بهتر نیست یه مطلب طنز بزنی؟ حدیث هم داریم که تو روزهای شادی ما شاد باشید و تو روزهای سوگواری ما سوگوار باشید . خُب با یه مطلب طنز هم میشه این حدیث رو بهتر تحقق داد . منم که دیدم حرف خوبیه قبول کردم و این مطلب واستون نوشتم . امیدوارم خوشتون بیاد . سؤالات کنکور ۸۷دانشگاه لو رفت! ادبیات فارسی زمان پاسخگویی: ایکی ثانیه 1- منظومۀ خسرو و شیرین بر اساس کدام داستان واقعی خلق شده است؟! انگلیسی زمان پاسخگویی ..سون مینتس 1- I am a window you... تست هوش زمان پاسخگویی:وقت هست ..راحت باش توضیح: پاسخ به سؤال هوش، در نمرات نهایی شما ضریب 8 دارد. 1- علت اصلی جذب بینندگان در شبکه دوم به سریال جواهر و قصر و اینا چیست؟
نویسنده: |
سه شنبه 86 آبان 29 ساعت 9:55 عصر
|
|
دلنوشته های شمادلنوشته
|
باد...باران طوفان آسمان مثل دل من تنگ است آسمان مثل دل من تنهاست و تو ای مانده در تنهایی تو فقط خود را باش
یک نفر توی سکوت شب شهر دارد از حسرت نان می میرد سهم من هم این است بنشینم تنها و در آیینه شب گریه کنم
نویسنده: |
پنج شنبه 86 آبان 17 ساعت 1:41 عصر
|
|
دلنوشته های شمادلنوشته
|
امروز وقتی دنبال حدیثی درباره امام صادق (ع)می گشتم تا تو این پست بزارم به طور اتفاق به یک حدیثی برخوردم که واقعاًً باعث شد که حالم یه جوریی بشه . حالا مهم نیست که این جمله رو چه طور ارزیابی می کنید مهم اینه که تونستم منظورم رو برسونم . متن روایت این بود : امام صادق (ع) عبای خود را پهن می کرند و در آن کیسه های دینار را می نهاد و به قاصد می فرمود : این پول ها را ببر به فلانی و فلانی – از خانواده اش – بده و به آنان بگو : این پولها را از عراق برای شما فرستاده اند . آن شخص پول را می گرفت و به آنها می داد و همان فرمایش حضرت را می گفت . آنان هم پول را می گرفتند و می گفتند : خدا به تو جزای خیر دهد که حق خویشاوندی رسول خدا (ص) را رعایت نمودی ! ولی خدا میان ما و جعفر حکم کند (!!!!!) راوی می گوید : وقتی امام صادق (ع) این سخن را می شنید ، سر به سجده می گذاشت و می گفت : « اللهمّ اذلّ رقبتی لولد اَبی » خداوندا ! مرا پیش فرزندان پدرم فروتن و خاضع قرار بده ! من هم به نوبه خودم سالروز این درگذشت جانگداز رو به شما تسلیت می گم . و از صمیم دل پریشونم آرزو می کنم که از شیعیان او باشیم .
نویسنده: |
دوشنبه 86 آبان 14 ساعت 11:12 عصر
|
|
دلنوشته های شمادلنوشته
|
سلام . امروز می خوام یه تیکه از یه شعر واقعا شاهکار (حداقل به نظر خودم) رو واستون بذارم که از آقای ناصر فیض است . فقط برای پیشرفت این بلاگ خواهشا نظر یادتون نره. خانه ام روزی در اینجا بود و نیست می شناسم این در و دیوار را یک شب اینجا باغ پولکهاش سوخت کودک من قصه ها را دوست داشت گفتگو از میش بود آنشب که گرگ کودکم در هول جنگل مانده بود بید بود و باد و باران و تبر در همان شب کودکم را گرگ نیز می شناسم این همان باغ من است پیش از این با دستهای خسته ام وقتی از فریاد شبهای جنوب خانه ام در زیر باران آب شد آب تا زانو ، پلی با ما نبود هر چه کردم غم فراموشم نشد
نویسنده: |
یکشنبه 86 آبان 13 ساعت 6:13 عصر
|
|
دلنوشته های شمادلنوشته
|
همه دار و ندار پریشان
|