به مناسبت تولدم که دیروز بود . 1. تولدمان را با قتل شمعها جشن می گیریم ! 2. هنوز رجبعلی محبی
نویسنده: |
شنبه 86 بهمن 13 ساعت 1:53 عصر
|
|
دلنوشته های شمادلنوشته
|
1. دیروز 2. گفت : تو جامعه ما حجاب « وجود » نداره .
نویسنده: |
پنج شنبه 86 بهمن 11 ساعت 2:11 عصر
|
|
دلنوشته های شمادلنوشته
|
برای امروز چند تا کاریکلماتور آماده کردم که امیدوارم خوشتون بیاد . و قصد هم دارم که وبلاگم رو بیشتر به اینجور مطالب اختصاص بدم . 1. دل درد» داشت رفت با دکتر «درد دل» کرد . 2. دنبال اداره « دارایی » بودم . 3. دیروز * شهید اول یکی از نامی ترین فقهای شیعه که در قرن هشتم هجری میزیسته .
نویسنده: |
چهارشنبه 86 بهمن 10 ساعت 6:15 عصر
|
|
دلنوشته های شمادلنوشته
|
می شینیم شعار میدیم ! بلند می شیم شعار میدیم! راه می ریم شعار میدیم! تو چاه می ریم شعار میدیم! بس نیست ؟ واقعا اینهمه شعار دادن بس نیست ؟ وقتش نرسیده که یه خورده هم عمل کنیم ؟ همین کارا رو کردیم که هشتاد سال پیش اومدن بقیع رو با خاک یکسان کردن! همین شعارا رو دادیم که نذاشتن واسه چهار تا امام یه ضریح درست کنیم !؟! دریغ از یک ضریح ! واقعا بس نیست ؟ وقتش نرسیده ؟ شنیدین تو سامرا چه شرطایی گذاشتن و ساکتین ؟!!
بسه یا بازم بگم ؟ بگم که قرار شده تولیت سامرا هم با اونا باشه ؟! واقعا ستمه اگه کسی بدونه و کاری نکنه . سامرا داره میشه بقیع ، اونوقت خبرگزاری ما هیچی نگفت ! هیچی ! ولی برد رئال مادرید رو سه چهار بار گفت ! سامرا داره می شه بقیع اونوقت ما کاری نمی کنیم ! آخه تا کی شیعه باید کوتاه بیاد ؟ شیعه کوتاه اومد که غدیر رو از یاد بردن ! شیعه کوتاه اومد که علی رو دست بسته ... ! شیعه کوتاه اومد که مادرمون رو تو کوچه های بنی هاشم ... ! شیعه کوتاه اومد که کربلا ... ! شیعه کوتاه اومد که دست و پای امام سجاد رو به زیر شکم ناقه بسته بودند و ... ! شیعه کوتاه اومد که امام رضا جام زهر رو ... ! شیعه کوتاه اومد که الان هزار و دویست و اندی ساله که امام زمانمون غایبه ! تا کی شیعه باید کوتاه بیاد ! اللهم عجل لولیک الفرج (به همین مناسبت بعد از ظهر روز پنجشنبه همین هفته ساعت3:30 از مکان گلزار شهدا -قم- به حرم مطهرحرکت اعتراض آمیزی خواهد بود)
نویسنده: |
سه شنبه 86 بهمن 9 ساعت 2:43 عصر
|
|
دلنوشته های شمادلنوشته
|
تو به من خندیدی و نمی دانستی حمید مصدق
نویسنده: |
دوشنبه 86 بهمن 8 ساعت 1:51 عصر
|
|
دلنوشته های شمادلنوشته
|
این روزها که سرد است . این روزها که برف می بارد . این روزها که زمستان است . انگار هم زمین و هم زمان یخ زده است ، من و دلم که هیچ ، انگار دل « تو» هم یخ بسته است . انگار که « تو» هم افسون این سرما شده ای . پایت در این برف ها فرو رفته است و سرمای آن تا مغز استخوانت ، تا تمام « تو» نفوذ کرده است . « تو» را هیچ گاه این گونه به یاد نمی آورم و به یاد هم نمی سپارم . که « تو» هنوز هم همان خوبی هستی که بودی ... که هستی ...
نویسنده: |
یکشنبه 86 بهمن 7 ساعت 2:47 عصر
|
|
دلنوشته های شمادلنوشته
|
کودکی با پاهای برهنه بر روی برفها ایستاده بود و به ویترین فروشگاهی نگاه می کرد زنی در حال عبور او را دید . او را به داخل فروشگاه برد و برایش لباس و کفش خرید و گفت: مواظب خودت باش .کودک پرسید: ببخشید خانم : شما خدا هستید؟ زن لبخند زد و پاسخ داد: نه من فقط یکی از بنده های خدا هستم. کودک گفت: می دانستم با او نسبت دارید.
نویسنده: |
شنبه 86 بهمن 6 ساعت 12:59 عصر
|
|
دلنوشته های شمادلنوشته
|
همه دار و ندار پریشان
|