سفارش تبلیغ
صبا ویژن
سیب را دزدیدم -
زبیر پیوسته خود را از ما به حساب مى‏داشت تا آنکه فرزند نافرخنده‏اش عبد اللّه پا به جوانى گذاشت . [نهج البلاغه]

تو به من خندیدی و نمی دانستی سیب را خورد و هبوط کرد
من به چه دلهره از باغچه همسایه 
سیب را دزدیدم  
باغبان از پی من تند دوید
سیب را دست تو دید
غضب آلود به من کرد نگاه
سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک
و تو رفتی و هنوز
سال ها هست که در گوش من آرام  آرام
خش خش گام تو تکرار کنان
می دهد آزارم
و من اندیشه کنان
غرق این پندارم که  چرا
خانه کوچک ما سیب نداشت؟

                                       حمید مصدق



 
نویسنده:  |  دوشنبه 86 بهمن 8  ساعت 1:51 عصر 

    همه دار و ندار پریشان
درآمد واقعی از اینترنت
آغازی جدید
آخرین سخن
داستان
اسلام امریکایی و اسلام ناب محمدی
کاریکلماتور 7
نه قانونی و نه منطقی
سبک عراقی
سبک خراسانی
[عناوین آرشیوشده]