سفارش تبلیغ
صبا ویژن
محمد مدبر -
چشمها پیش قراولان دلهایند . [امام علی علیه السلام]

 بعضی ها خیلی ساده میرن معراج

به مناسبت روز بازگشت آزادگان:

جمجمک برگ خزون
مادرم زینب خاتون
قامتش عین کمون
از کمون خمیده تر
روز به روز تکیده تر
غصه داره غصه دار
بی قرار بی قرار
میگه مرتضی میاد
میگه مرتضی میاد
میگه مرتضی میاد

جمجمک برگ خزون
بی بی جون و آقا جون
جفتشون وقت اذون
دست و بالا می برن
از بابا بی خبرن
هی میگن خدا خدا
پس چی شد بچه ما
کِی خبر ازش میاد؟
کِی خبر ازش میاد؟
کِی خبر ازش میاد؟

جمجمک برگ خزون
بابا جونش بابا جون
سر و صورت پر زخون
توی کربلای پنج
خاک شده عین یه گنج
گولّه خورده تو سرش
توی خاک سنگرش
رفته دیگه نمیاد
پسرش بابا می خواد
پسرش بابا می خواد

جمجمک برگ خزون
یه پلاک یه استخون
از تو خاک اومد برون
دو کیلو کل بدن
به مامان نشون دادن
مامانم جیغ زدش
بابا رو بغل زدش
هی زدش ناله و داد
راضیم هرچی بخواد
راضیم هرچی بخواد

                                                                ابوالفضل سپهر

 



 
نویسنده:  |  شنبه 87 مرداد 26  ساعت 12:49 عصر 
    مرگ

این پست رو می نویسم ،ولی واسم مهمه که نظرتون رو بدونم . لطفا نظرتون رو در باره این شعر بنویسین.

شاید که شادیتان به ترس و سوگواری تبدیل شود
چه چیزی زندگی ات را ترک می کند در مقابل ترس ابدی
بگذار گرسنگی به همراه بی رحمی و رنج بماند
زندگی همچنان بدون دلسوزی همه را بیرون می کند تا همگی بمیریم

خدا تخم مرا گذاشته است برای اجرای نهایت آزادی
بعد از من هیچ کس در این میان نخواهد بود
خدا تخم مرا گذاشت تا همه تان را بکشم
من تشییع جنازه دنیا هستم

از شرق تا غرب با تحمل درد رژه می روم
پیکان هوشیاری من در لحظه مرگ ، رهایش می کنم با هر ضربه قلبم
از تو چشم پوشی نم کنم ، به گریه هایت اهمیتی نمی دهم
من صورت مرگم ، گریه کنید انسانها اکنون می میرید

مرگ شدید طوفان می کند از گوشه های زمین
سم زمین و آسمان و را آتش می زنم ، همه دریاها و خوبها
له می کنم همه سلطنت ها را‏‏ ، همه مردم را خواهم کشت ، قیمت همه را خرد می کنم
باز می کنم دروازه خاک خورده جهنم را

سر مرگ سیاه را نشانه می کنم از هر چیز و هر کس
به سوی همه نزاییده ها می خندم در کینه ، من تو را کشتم قبل از اینکه زندگی ات شروع شود
من فرشته و اژدهای نفرین اوریونم
بر روی بالهای مرگ بدون قلب گریه می کنم در گوشه دنیا

 

حیات و ممات از هم جدا نمی شود بی عشق - علی مدبر-

 
نویسنده:  |  دوشنبه 87 مرداد 14  ساعت 11:52 صبح 

آب برای فرهاد شور بود نه شیرین!

روزها که بلند می‌شود
دیرتر می‌گویند اذان را؛
خدا دورتر می‌شود گویی؟!

قرارِ دختر با دوست‌پسرش ـ همیشه ـ تو کوچه‌ای بود که به نام پدر شهیدش بود!!!!!!!

                                                                                          رجبعلی محبی

عشق بعضی ها بی شین بی نقطه بی قاف است.

 
نویسنده:  |  شنبه 87 مرداد 5  ساعت 12:9 عصر 

من در نشست صمیمی با بچه های آذربایجان شرقی

موریانه ها در کمین نوشته ها نشسته اند چه می شود نوشت جز الله .

                                                                               -نمی دونم گوینده اش کیه-



 
نویسنده:  |  جمعه 87 تیر 21  ساعت 2:36 عصر 

 حج احرام دو نفره است .

«پرفسور حسابی» ، «آدم حسابی» بود .

حج احرام دو نفره است - ما برخی کارها را برای رضای خدا ترک می کنیم ، خدا هم برای رضای ما برخی کارها را ترک می کند -

«کَر» «رُک» است .

«چاقو» در حسرت «قو» ماند .

«رگ» از خون «گر» گرفته است .

اگر دوست داشتن گناه باشد ، توبه بعضی ها زندگیم را نابود کرد!!!.



 
نویسنده:  |  شنبه 87 تیر 15  ساعت 7:37 عصر 
    بازگشت

سلام قولا من رب العالمین .

سلام .

از اینکه تو این مدت نتونستم وبلاگ رو آپ کنم معذرت می خوام . یکم قبل از امتحانات خواستم درسها رو مرور کنم بعدشم که امتحانات مفصلی دادیم . بعد از امتحانات هم درگیر کارهای اعزام بودم تا اینکه سه روز پیش اعزام شدم و حالا از شهر فومن می نویسم . قراره که تا شهریور اینجا باشم . اینجام چون کارمون 4 روز به صورت شبانه روزیه - باید شبانه روز با دانش آموز باشیم - پس سعی می کنم تو اون سه روز هفته لا اقل یه بار وبلاگ رو آپ کنم . مشکل دیگه ای هم که هست اینه که اینجا سرعت اینترنت کافی نت هاش خیلی پایینه حتی پایین تر از 56 کیلوبایت خونمون ! به هر حال ممکنه که اشکالاتی تو کار پیش بیاره که من از الان معذرت می خوام و از اینکه نتونستم تو این مدت آپ کنم بازم معذرت می خوام .



 
نویسنده:  |  شنبه 87 تیر 15  ساعت 7:15 عصر 

ای بی کس تنها گله از قسمت شوم است
از بی کسی جغد به او نسبت شوم است

عاقل نشود بی کس و تنها به دو دنیا
تنهایی عاشق به جهان حکمت شوم است

غافل مشو از عشوه و طنازی دلبر
تنهایی من حاصل این غفلت شوم است

نفرین به کلمه های قاصر معنای ژرف عشق
سودای پریشانی من ناشی از حنطت شوم است

خدا گفت داخل اون معبد که میشید سرتون رو پایین بندازین و بگید حطت ولی بنی اسرائیل که مسخره بازی شون گل کرده بود موقع وارد شدن گفتن حنطت -  گندم - خدا هم در عوض اونها رو 40 سال تو بیابون سرگردان کرد. 



 
نویسنده:  |  چهارشنبه 87 خرداد 8  ساعت 2:40 عصر 
<   <<   6   7   8   9   10   >>   >

    همه دار و ندار پریشان
درآمد واقعی از اینترنت
آغازی جدید
آخرین سخن
داستان
اسلام امریکایی و اسلام ناب محمدی
کاریکلماتور 7
نه قانونی و نه منطقی
سبک عراقی
سبک خراسانی
[عناوین آرشیوشده]