God hath not promised این شعر پشت یه کارت تسلیت نوشته شده بود . معنیشم تابلو هستش ولی می نویسم.
نویسنده: |
جمعه 87 آبان 10 ساعت 3:25 عصر
|
|
دلنوشته های شمادلنوشته
|
توبه بر لب
نویسنده: |
جمعه 87 شهریور 22 ساعت 3:33 عصر
|
|
دلنوشته های شمادلنوشته
|
صعود می کنم بر کوه ، به امید دیدارت آسمان را می کاوم ، ماه را نمی یابم دانه های ریز اندوه می چکند بر گونه ام دل پریشان می شود در شوق رویت
نویسنده: |
یکشنبه 87 اردیبهشت 8 ساعت 12:35 صبح
|
|
دلنوشته های شمادلنوشته
|
دیروز سر کلاس داشتم کتاب شکوه آزادی اشو رو می خوندم که مطلب جالبی توجهم رو جلب کرد . دیدم حیفه که تو وبلاگم ننویسم . « تمدن تا امروز همواره نوعی دیوانگی را با خود به همراه داشته است . تمدن دیوانه خانه انسانهاست . ما به بچه فشار می آوریم که هرچه بیشتر و بیشتر روحیه معمولی بودن به خود بگیرد و کمتر و کمتر روح شاعرانه داشته باشد . به بچه فشار می آوریم که به امور غیر طبیعی از قبیل پول ، شهرت اجتماعی ، قدرت ، جاه طلبی هر چه بیشتر و بیشتر علاقه مند شود و در عوض هر چه بیشتر و بیشتر علاقه خود را به لذتهای اصیل زندگی از دست بدهد . ما بچه بازیگوش را به یک موجود فرمانبر تبدیل می کنیم . کم کم اخلاق فرمانبری مطرح می شود و وظیفه اهمیتی فراتر از عشق می یابد ؛ امور رسمی از امور غیر رسمی مهم تر می شود ؛ آداب و رسوم نسبت به حقیقت اهمیت بیشتری پیدا می کند و سیاست ارزشی بیش از اصالت می یابد.» در جایی دیگر در جواب شاعری به اسم مانیشا که عاجز از بیان عشقش است و از این مطلب رنج می برد می گوید : «مانیشا ! چنین چیزی اتفاق می افتد . هر چه نسبت به شخص مورد علاقه ات احساس بیشتری داشته باشی ، در بیان آن ناتوانی بیشتری احساس خواهی کرد . احساسات سطحی به سادگی قابل بیان است ، حرفهای معمول برای بیان آنها بسنده اند . کلمات عادی هرگز نمی توانند احساس های عمیق را بیان کنند . کلمات معمولی سطحی اند . هنگامی که احساس عمیقتر می شود ، باید بیان به فراسوی کلمه برود تا شما به درک درونی احساس ها برسید . در این حالت شما در اثر مواجهه با آنها ذوق زده میشوید و هیجان تمام وجود شما را می گیرد اما برای این حالت واژه ای نمی یابید . هرچه بیشتر تلاش کنید بیشتر شکست می خورید . هنگامی که می خواهید به بیان آن حالات بپردازید می بینید آن معانی فربه چه طور لاغر و نحیف می شوند . این تجربه سخت و توانکاه بوده ؛ اما حالا که می خواهید آن تجربه گران را به بیان در آورید می بینید که انگار در شرح اقیانوس تنها قطره ای را به عنوان شاهد آورده اید . شما در یک اقیانوس بزرگ غوطه خورده اید اما به دیگران جویباری خرد را می نمایید و این مشکل برای او عمیقتر است . او شاعر است و در خود فرو می رود . » هرچند که این مطلب مویدی برای مضامین عرفانی در شعراست ولی منظور من ثابت کردن حرفم بود که به یه نفر گفته بودم کلمات قاصرند امیدوارم طرف قانع بشه .
نویسنده: |
سه شنبه 87 اردیبهشت 3 ساعت 3:23 عصر
|
|
دلنوشته های شمادلنوشته
|
سوگند به بیداری ، سوگند به درد سوگند به نگاه های خیره بر پرده سوگند به بوق ممتد تلفن ، پیاپی و آرام
نویسنده: |
دوشنبه 87 اردیبهشت 2 ساعت 9:21 عصر
|
|
دلنوشته های شمادلنوشته
|
از صحبتهای مادرم قضیه را می فهمم. هنوز تلفن را قطع نکرده است که از خانه می زنم
نویسنده: |
جمعه 87 فروردین 30 ساعت 11:5 عصر
|
|
دلنوشته های شمادلنوشته
|
تو نظرای قبلی نوشتین که یه خورده شاداب تر باشه. طاعت امر کردم . این شعرم واسه چند وقت پیشه که رفته بودم روستامون. با پدربزرگم که اسمش بهلول رفتم باغ. آسمان آبی است
نویسنده: |
سه شنبه 87 فروردین 27 ساعت 4:56 عصر
|
|
دلنوشته های شمادلنوشته
|
همه دار و ندار پریشان
|