سفارش تبلیغ
صبا ویژن
عاشقانه ها -
آنکه با دانش خود به پیکار با نادانی اش برخیزد به بالاترین خوشبختی می رسد [امام علی علیه السلام]

 گاهی ننوشتن از نوشتن سخت تره -رجبعلی محبی-

معصومیت ریخته بود
و من شنا کردم
پشت دستات
تونشسته بودی
ساکت و بی حرف
و من غرق شدم تو چشات
تولبخند زدی
طوفان شد
 دیگر چیزی یادم نیست



 
نویسنده:  |  چهارشنبه 86 اسفند 29  ساعت 4:29 عصر 

تو به من خندیدی و نمی دانستی سیب را خورد و هبوط کرد
من به چه دلهره از باغچه همسایه 
سیب را دزدیدم  
باغبان از پی من تند دوید
سیب را دست تو دید
غضب آلود به من کرد نگاه
سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک
و تو رفتی و هنوز
سال ها هست که در گوش من آرام  آرام
خش خش گام تو تکرار کنان
می دهد آزارم
و من اندیشه کنان
غرق این پندارم که  چرا
خانه کوچک ما سیب نداشت؟

                                       حمید مصدق



 
نویسنده:  |  دوشنبه 86 بهمن 8  ساعت 1:51 عصر 

این روزها که سرد است .

این روزها که برف می بارد .

این روزها که زمستان است .

انگار هم زمین و هم زمان یخ زده است ، من و دلم که هیچ ، انگار دل « تو» هم یخ بسته است .

انگار که « تو» هم افسون این سرما شده ای .

 پایت در این برف ها فرو رفته است و سرمای آن تا مغز استخوانت ، تا تمام « تو» نفوذ کرده است .

« تو» را هیچ گاه این گونه  به یاد نمی آورم و به یاد هم نمی سپارم .

که « تو» هنوز هم همان خوبی هستی که بودی ... که هستی ...

در لحاف فلک افتاده شکاف / پنبه می بارد از این کهنه لحاف

 
نویسنده:  |  یکشنبه 86 بهمن 7  ساعت 2:47 عصر 

 

باد...باران طوفان

آسمان مثل دل من تنگ است

 آسمان مثل دل من تنهاست

 و تو ای مانده در تنهایی

 تو فقط خود را باش

یک نفر توی سکوت شب شهر

 دارد از حسرت نان می میرد

 سهم من هم این است

 بنشینم تنها

و در آیینه شب گریه کنم

 



 
نویسنده:  |  پنج شنبه 86 آبان 17  ساعت 1:41 عصر 

    همه دار و ندار پریشان
درآمد واقعی از اینترنت
آغازی جدید
آخرین سخن
داستان
اسلام امریکایی و اسلام ناب محمدی
کاریکلماتور 7
نه قانونی و نه منطقی
سبک عراقی
سبک خراسانی
[عناوین آرشیوشده]