سفارش تبلیغ
صبا ویژن
محمد مدبر -
جدال تدبیر را ویران کند . [نهج البلاغه]

در عشق برگشتی در میان نیست ، هر چه در عشق از میان رفت انگار که هرگز نیوده است.
ارزش هر عشقی به معشوق است نه به عاشق.

زندگی تجربه حقیقت است.
زندگی سوء تفاهم بزرگی است که فهمیده نشده است.
زندگی می کنیم تا به زندگی معنا دهیم.

صدای گریه کودکان گرسنه نظم دروغین جهان را زیر سوال می برد.

تمدن مدرن هنر را به موزه ها رانده است.

شعار جوانی : هستم ، می خواهم ، می توانم .
شعار پیری : بودم ، دیدم ، نمی توانم .
                                                                              رامین جهان بگلو



 
نویسنده:  |  یکشنبه 87 بهمن 27  ساعت 5:41 عصر 
ای آفریننده موسی و فرعون با هم
که قادری جرج کوچک را
به یک گنجشک
یا یک سوسمار بدل کنی؟
ای خدایی که شیطان را از فرشته خلق کردی
و آتش را از دل آب بیرون کشیده ای
و اسامه بن لادن را
از پهلوی چپ بوش
ای خدای آفریننده بادمجان و سازمان ملل!
خدای آفریننده شورای امنیت و منچ!
من دنبال آدرس معجزات پیامبرانت می گردم.
ای خدای آفریننده عراق و واشنگتن با هم
که عراق را سرزمین تمدن های کهن کردی
و واشنگتن را سرزمین موشک و گاومیش
ای خدای آفریننده شعر و نطق های بچه گانه ی
پریزیدنت ها با هم
بگو که حق با شعر است و سنبله ها
نه با بمب های خوشه ای
ای خدای آفریننده ی برج ها از نفت
خدای آفریننده ی کودکان ناصریه و بغداد
از استخوان باغ های معلق.
خدای آفریننده هیتلر و مناخیم بگین و
بوش کوچک
از شرمگاه بت بزرگ!
خدای آفریننده آواکس ها و مارکس ها
که صدام را بر سرزمین "حمورایی" معلق کردی
شاه کویت را در قوطی کبریت جا دادی
ای خدای مقبره های دسته جمعی جنوب عراق!
از "وادی السلام" نجف
هود و صالح را با معجزه ای به سوی ما برگردان!
ما منتظر معجزه ای جز نفتیم
پس ای قهوه خانه ها و قلیان های اعراب
یک قدم به پیش!
ای عیاش خانه ها
با رقاص هایتان
یک قدم به پیش!
ای قوطی کبریت شعبده
که از آن واکس و فرچه بیرون می آید
یک قدم به عقب!
ای "اردوغان" و گل دقبقه نود
در دروازه خودی
که آسمانت را چوب حراج زدی
یک قدم به عقب!
خدای من!
مظفر النواب چه می نویسد حالا؟
"محمد الماغوط"
در قهوه اش کدام شعر را پنهان کرده است؟
ای خدای آفریننده شعر و شیلر
خدای آفریننده خیام و حافظ و گوته
خدای آفریینده لورکا و نرودا و ریتسوس
کاش به جای "هانتینگتون"
و تونی بلر
و جک استراو
به جای بوش و رامسفلد و پاول با هم
یک "هیوز" می آفریدی
یا دست کم
از آن همه گاوان(سرزمین هرز)
یک گنجشک خلق می کردی
یا حتی یک سوسمار!
                                            علیرضا غزوه
میان ماه من تا ماه گردون/ تفاوت از زمین تا آسمان است


 
نویسنده:  |  شنبه 87 دی 28  ساعت 1:37 صبح 

 نسکافه با طعم خون کودکان فلسطین

برای مردم غزه ( با تاخیر و اعتراف) 

هر شهید ابری است

بار دیگر نیز می گویم
این ستاره های شش پر
در مسیر ماه ، چون مین اند
ای دریغا نام داوود
ای دریغا تر ستاره
ای دریغا ماه

قدس ، خون یحیی در دل تشت است
قصه ی یوسف درون چاه
سنگ ها بگذار چون باد فزود آیند
سنگ ها آبستن ابرند
باران کم نخواهد شد
هر شهید ابری است
جمعه ها در سجده ی خون
از شهیدان کم نخواهد شد

بار دیگر نیز می گویم
سیدی زحمی ست اینک قدس
و خبر ها همچنان خون
درد ها سنگین
سنگ ها برّاتر از تیغ صلاح الدین 
                                        شعر از دفتر عشق علیه السلام علیرضا غزوه



 
نویسنده:  |  پنج شنبه 87 دی 5  ساعت 11:58 عصر 

 عسی الایام ان یرجعن یوماَ کالذی کانوا

گفتم : من به یک لیلی محتاجم.
همه خندیدند .
گفتم : من آنقدر مجنون شده ام که بدون لیلی نمی توانم زنده بمانم - یا زندگی کنم-
همه قضیه را شوخی تلقی کردند . آنقدر که سعید گفت : اینکه مشکل نیست . یک آگهی در روزنامه می دهیم با این عبارت که  «به یک لیلی تمام وقت با حقوق مکفی نیازمندیم» و ادامه داد که اگر روز بعد یک گله لیلی پشت در صف نکشیدند من اسمم رو عوض می کنم .
یاسر گفت : کافیست من با این ماشین قراضه ام یک دور در خیابان بزنم ، یک ساعت بعد ، پنج راس لیلی برایت ردیف می کنم ، یکی از یکی لیلی تر.
و وقتی من با تاثر و تاسف سر تکان دادم و گفتم : حیف که همه تان خرید، یکی از یکی خرتر . همه شروع کردند به خندیدن و نمره دادن به خریت همدیگر.
یکی می گفت : اگه به مجنون زن می دادن ، می نشست سر خانه و زندیگیش و نمی رفت پی لیلی بازی.
گفتم لیلی یک مفهوم مستقلی است که فقط کسانی می توانند آنرا بفهمند که به درجات جنون نائل شده باشند .
سعید گفت : البته فکر کنم تو هم سرنا را از سر گشادش می زنی. اینطور نیست که مجنون اول به درجه جنون رسیده باشد و بعد لیلی را پیدا کرده باشد. ظهور لیلی باعث جنون مجنون شده است. وگرنه این آدم که قبلا برای خودش قیس عامری معقول و مرتبی بوده است.
گفتم : تو هم نمی فهمی سعید جان . برای اینکه لیلی یک موجود زیر خاکی نبوده که توسط مجنون کشف شده باشد . پیش از ظهور مجنون هم برای خودش لیلی ای بوده ولی کسی مثل مجنون پیدا نمی شده که دل دوست داشتن و جربزه عاشق شدن داشته باشد. چرا آدمهایی که پیش از آن لیلی را دیده بودند ، هیچکدام عاشق او نشده بودند .
یاسر کم نیاورد و گفت: می خوای من مدتی نقش لیلی رو برات بازی کنم .                     
                                                                                                                                                               _با دخل و تصرف و اقتباس از سید مهدی شجاعی_

من به یک لیلی محتاجم . نه کسی که نقش لیلی رو برام بازی کنه.

                                        من به یک لیلی محتاجم

 



 
نویسنده:  |  شنبه 87 آذر 30  ساعت 4:52 صبح 

1. بعضی ها باید هاجر رو قربانی کنن.
2. بعضی وقتها از طرف خدا هیچی عوض قربانی فرستاده نمیشه .

3. ابراهیم اول هاجر رو قربانی کرد (وقتی تو بیابون ولش کرد) بعد اسماعیل رو .

 بدون شرح



 
نویسنده:  |  پنج شنبه 87 آذر 21  ساعت 7:20 عصر 

« استادمون می گفت تومسایل علمی نباید خجالت کشید . »?>

 خُب در قسمت دوم ناگفته هایی ازداستان یوسف و زلیخا می خواهم به نکته هایی اشاره کنم که مطمئنا براتون جالب خواهد. فقط خواهشا متن رو به دقت بخونید که من مجبور بودم برای رعایت ادب ، بیشتر از این توضیخ ندم ولی اگه دقت کنین مطالب خوبی توی همین متن خواهید یافت . 
الف ) بعد از اینکه عشق زلیخا به یوسف در دهان همه مردم افتاد ، زلیخا برای تبرئه خود ضیافتی برپا می کند و از زنان اشراف دعوت می کند تا در مهمانی شرکت کنند . در میهمانی به دست هر یک از آنان یک پرتقال و یک کارد تیزتر از معمول می دهد و بعد یوسف را به مجلس فرا می خواند . زنان به محض دیدن یوسف دستشان را می برند . قرآن می گوید «اَکبرنَهُ» که طبق گفته عموم مفسرین یعنی بزرگ و شکوهمند یافتند یا بزرگ شمردند او را . ولی واژه مبین زنان حایضه نیز هست و بنا به تعبیر الازهری که رازی آن را نقل می کند ، می بایست چنین ترجمه می شد:«زنان بی نماز شدند»(در لغت اکبارالحیض به معنی بی نماز شدن زن و منی آوردن مرد نیز آمده است) در واقع هیجانی که از دیدن یوسف به زنان دست داد ، چنان نیرومند بود که همه آن دلربایان دچار آشوبی جسمانی گشتند . تصور کنید که همه زنان مصر در خانه عزیز مصر گرد آمده اند و خون قاعدگی و عادت ماهانه از همگی روان است ! اما نتیجه مستقیم و طبیعی (تتمه ، ملازم) و جوابگو یا قرینه (ضامن ، کفیل) خونی که در زیر دامن جاری است ، خونی است که بر دست های بریده زنان ریخته است ؛ زیرا ستایششان در حق یوسف چنان بود که دیگر نه میوه های تقدیمی را از دستانشان ، و نه لبه تیز کارد را از پشت یا روی مقابلش تمییز دادند ! نماد بیش از آنکه ممکن باشد ، روشن و گویاست : پرتقال و کارد جایگزین مهرورزی شده اند که زنان آرزومند آن هستند . و این خواهش چنان قوی است که جمع آن دلربایان تنها با دیدار یوسف ، به اوج لذت در جماع می رسند . التذاذ اینجا از خصلت الهی و ملکی یوسف ناشی است . 
ب) در جامع الستین آمده که روز عرضه یوسف در بازار برای فروش بیست و پنج هزار نفر جمع شده بودند و چهره وی را تماشا می کردند . در ادامه می نویسد که از جمع « خلقی بسیار در فتنه افتادند و چندین دختر ناهده ، به دیدار حسن یوسف ، حایض گشتند» که این مطلب هم موید قول مذکور در مورد الف است .
ج) احتمالا فیلم حضرت یوسف ساخته هالیوود رو دیده باشید . آنجا نشان میدهد: زلیخا در خواب عزیز مصر که شخصی بسیار خوش سیماست را می بیند . عزیز مصر از وی خواستگاری می کند . زلیخا از خواب بیدار می شود و بسیار متحیر می ماند . تا اینکه عزیز مصر از وی خواستگاری می کند و او ندیده قبول می کند . وقتی عزیز را می بیند و متوجه می شود که کسی که در خواب دیده بود او نیست ناراحت می شود ولی کار از کار گذشته است و او با زندگی جدیدش سازش می کند تا اینکه یوسف را می آورند و نزد او بزرگ می شود و او می فهمد که کسی که در خواب دیده بود همین یوسف است پس به او دل می بندد و تا آخر قصه . وقتی این قضیه رو دیدم خوشم اومد و به نظرم عقلانی هم اومد ولی در عقاید ما چنین چیزی ذکر نشده بود . حداقل من نشنیده بودم . بازهم یه خورده توی کتابهام گشت و گذار کردم و بعد یه تحقیق نسبتا کوتاه دیدم چرا تو کتابهای ما مسلمانان هم چنین چیزی ذکر شده  . اصلا شاید هم اونها واسه ساخت اون فیلم به کتب ما مراجعه کردند . کتابهایی که کم هم نیستند .مثل یوسف زلیخای جامی یا حدائق الحدائق  یا جامع الستین . همه این کتابها در خواب دیدن زلیخا مشترکند .   



 
نویسنده:  |  شنبه 87 آذر 9  ساعت 8:39 عصر 

قضیه حضرت یوسف رو همه میدونن . خیلی هم شنیدن و اصلا احتیاجی به گفتن نداره ولی این تحقیقی که من کردم از یه جهت دیگه ای هستش و نکته های جالبی داره . که تو دو قسمت واستون می ذارم . این قسمت اول مال اعداد رمزی داستان . در ضمن برای هر کدوم از قسمتهای الف و ب و ... به صورت جداگونه منبع موثق دارم . هرکی طالب بود خبرم کنه تا منبعشم واسش بگم .

1- هفتاد
الف) وقتی برادران یوسف را به گردش می برند یعقوب در خانه می خوابد و در خواب می بیند که کسی می گوید : هفتاد . هفتاد . هفتاد .
ب) بنا به گفته ای یوسف هفتاد سال از یعقوب دور می ماند .
ج) ملک مصر که زبانهای بسیار می داند به هفتاد لغت با یوسف صحبت می کند . که این نشانه شاهزادگی او بوده است.
د)یوسف در زندان از جبرئیل می پرسد که حزن یعقوب چقدر است و جبرئل می گوید : هفتاد برابر مادری که فرزندش مرده باشد .
ه) چاهی که یوسف در آن انداخته شد هفتاد گز عمق داشته است .

2- هفت
الف) یوسف هفت سال در خانه زلیخا خدمت می کند .
ب) اتاقی که زلیخا یوسف را به آنجا فرا خواند هفت در داشت .
ج) یوسف هفت سال و هفت ماه در زندان ماند . دلیل اینرا چنین نوشته اند : چون یوسف از همبند خویش که ساقی پادشاه بود خواست که بیگناهی اورا به پادشاه برساند و این استعانت از غیر خدا بود .
د) کودکی که به بیگناهی یوسف شهادت داد هفت ماهه بود .
ه) پادشاه مصر حواب می بیند که هفت گاو شاق از جویی خشک (شاید نیل) بیرون می آیند و هفت گاو لاغر هم بعد از آنها . سپس آن هفت گاو لاغر ، هفت گاو چاق را می بلعند و سپس در کنار تختش هفت خوشه سبز گندم می روید که دانه های آنها پر و رسیده اند و سپس هفت خوشه زرد گندم با دانه های نارس می روید و به دور آنها می پیچد تا دانه های سبز را خشک می کنند.
و) تعبیر یوسف از خواب ملک اینست : هفت سال فراخ برای دامداری و کشاورزی خواهیم داشت و پس از آن هفت سال قحط و نیاز .
ز) یعقوب بوی پیراهن یوسف را از هفت مایلی می فهمد .
ح) آنکس که پیراهن یوسف را به تاخت برای پدر می برد هفت نان برای آذوقه اش داشت .
ط) یوسف دستور داد که برادران را قبل از اینکه پیش او بیاورند از هفت میدان مزین به جواهر و اسلحه و زینت و جامه عبور دهند و سپس پیش او بیاورند .

3_ سه
الف) یوسف سه حبس داشت . چاه . خانه زلیخا . زندان .
ب) برادران یوسف برای خریدن گندم سه بار به مصر رفتند .
ج) وقتی یکی از برادران پیراهن یوسف را برای پدر آورد برادران دیگر سه روز بعد رسیدند
.

 اشک تنها ثروت عاشق است .



 
نویسنده:  |  پنج شنبه 87 آبان 30  ساعت 4:59 صبح 
<      1   2   3   4   5   >>   >

    همه دار و ندار پریشان
درآمد واقعی از اینترنت
آغازی جدید
آخرین سخن
داستان
اسلام امریکایی و اسلام ناب محمدی
کاریکلماتور 7
نه قانونی و نه منطقی
سبک عراقی
سبک خراسانی
[عناوین آرشیوشده]