خُب از بس گفتید یه خورده شادتر بنویس ، چقدر غمگین ، اگه مشکلی هست ... . گفتم اینبار دیگه یه مطلب خنده دار بنویسم که هم شما شاد بشین هم ام بخش آبدارخونه وبلاگمون که خیلی وقته که خاک نشسته روش -از بس که چیزی ننوشیتم- یه خورده نو نواتر بشه.
نویسنده: |
دوشنبه 87 اردیبهشت 9 ساعت 3:47 عصر
|
|
دلنوشته های شمادلنوشته
|
سلام . آقا من هر چی فکر کردم که واسه تبریک میلاد امام رضا چی بنویسم هیچی به فکرم نیومد . نمی خواستم که کلیشه ای باشه و مثل همیشه یه عکس بزنم و با یه شعر تبریک بگم . یکی از بچه ها گفت بهتر نیست یه مطلب طنز بزنی؟ حدیث هم داریم که تو روزهای شادی ما شاد باشید و تو روزهای سوگواری ما سوگوار باشید . خُب با یه مطلب طنز هم میشه این حدیث رو بهتر تحقق داد . منم که دیدم حرف خوبیه قبول کردم و این مطلب واستون نوشتم . امیدوارم خوشتون بیاد . سؤالات کنکور ۸۷دانشگاه لو رفت! ادبیات فارسی زمان پاسخگویی: ایکی ثانیه 1- منظومۀ خسرو و شیرین بر اساس کدام داستان واقعی خلق شده است؟! انگلیسی زمان پاسخگویی ..سون مینتس 1- I am a window you... تست هوش زمان پاسخگویی:وقت هست ..راحت باش توضیح: پاسخ به سؤال هوش، در نمرات نهایی شما ضریب 8 دارد. 1- علت اصلی جذب بینندگان در شبکه دوم به سریال جواهر و قصر و اینا چیست؟
نویسنده: |
سه شنبه 86 آبان 29 ساعت 9:55 عصر
|
|
دلنوشته های شمادلنوشته
|
زی ذی نامه
الهی به مردان درخانه ات به آن زن ذلیلان فرزانه ات به آنان که با امر روحی فداک نشینند وسبزی نمایند پاک به آنان که ازبیخ وبن زی ذیند شب وروز با امر زن می زیند به آنان که مرعوب مادر زنند ز اخلاق نیکوش دم می زنند به آن شیر مردان با پیشبند که در ظرف شستن به تاب وتبند به آنان که در بچه داری تکند یلان عوض کردن پوشکند به آنان که بی امر و اذن عیال نیاید در از جیبشان یک ریال به آنان که با ذوق وشوق تمام به مادرزن خود بگویند مام به آنان که دارند با افتخار نشان ایزو نه هزار و چهار به آنان که دامن رفو می کنند زبعد رفویش اتو می کنند به آنان که در گیر سوزن نخند گرفتار پخت و پز مطبخند به آن قر مه سبزی پزان قدر به آن مادران به ظاهر پدر الهی به آه دل زن ذلیل به آن آشک چشمان مَمَد سیبیل به تنهای مردان که از لنگه کفش چو جیغ عیالشان شد بنفش که ما را براین عهد استوار از این زن ذلیلی مکن برکنار به زی ذی جماعت نما لطف خاص نفرما از این یوغ ما راخلاص
نویسنده: |
شنبه 86 مرداد 27 ساعت 1:8 صبح
|
|
دلنوشته های شمادلنوشته
|
امروز صبح که از خواب بیدار شدی،نگاهت می کردم؛ و امیدوار بودم که بامن حرف بزنی،حتی برای چند کلمه،نظرم را بپرسی یا برای اتفاق خوبی که دیروز در زندگی ات افتاد،از من تشکر کنی.اما متوجه شدم که خیلی مشغولی،مشغول انتخاب لباسی که می خواستی بپوشی. دوست و دوستدارت:خدا
به نقل از وبلاگ آدم و حوا
نویسنده: |
دوشنبه 86 مرداد 1 ساعت 7:43 عصر
|
|
دلنوشته های شمادلنوشته
|
برای دوستی ات چراغ قرمز داشته باش ! و در زندگی جهت نما ! نترس ! نترس ! آنها که با روح آسمانی تو سازگار نیستند ، خویش تو نیستند . آنها که با طعنه و تحقیر تو را از آسمانی شدن باز می دارند ؛ بیگانه اند . تا کی عنان و اختیار ما به دست تعارف ؟! ترس و خجالت ؟! پس کی صلابت ؟! شهامت و شجاعت ؟
نویسنده: |
یکشنبه 86 خرداد 6 ساعت 5:0 عصر
|
|
دلنوشته های شمادلنوشته
|
باز باران بی ترانه باز باران با تمام بی کسی های شبانه می چکد بر فرش خانه باز می آید صدای چک چک غم ... باز ماتم
افتاده به پشت شیشه تنهایی من نمی دانم نمی فهمم کجای قطره های بی کسی زیباست نمی فهمم چرا مردم نمی فهمند که آن کودک که زیر ضربه شلاق باران سخت می لرزد کجای ذلتش زیباست
نمی فهمم کجای اشک یک بابا که سقفی از گل و آهن به زیر چکه باران به روی همسر و پروانه های مرده اش آرام باریده کجایش بوی عشق و عاشقی دارد؟ نمی دانم نمی فهمم چرا مردم نمی دانند که باران عشق تنها نیست صدای ممتدش در امتداد رنج این دلهاست کجای مرگ ما زیباست نمی فهمم
یاد دارم روز باران را یاد دارم مادرم در کنج باران مرد کودکی ده ساله بودم از برای نان می دویدم زیر باران ... مادرم افتاد مادرم در کوچه های پست شهر آرام جان می داد فقط من بودم و باران و گل های خیابان بود نمی دانم کجای این لجن زیباسست ؟ پیش چشم مردم فردا
که باران هست زیبا از برای مردم زیبای بالادست و آن باران که عشق دارد ... فقط جاریست برای عاشقان مست و باران من و تو درد و غم دارد خدا هم خوب می داند که این عدل زمینی ، عدل کم دارد
نویسنده: |
جمعه 85 اسفند 18 ساعت 7:32 عصر
|
|
دلنوشته های شمادلنوشته
|
همه دار و ندار پریشان
|