سفارش تبلیغ
صبا ویژن
نفرین -
هر که به حکمت شناخته شود، چشمها او رابه دیده وقار و شکوه بنگرند . [امام علی علیه السلام]

 

                                   (طناب )
داستان را در دلتان با صدای بلند و با توجه بخوانید.

مطمئنا تا سال ها آن را در خاطر خواهید داشت.
داستان درباره یک کوهنورد است که می خواست از بلندترین کوه ها بالا برود او پس از سال ها آماده سازی، ماجراجویی خود را آغاز کرد ولی از آنجا که افتخار این کار را فقط برای خود می خواست، تصمیم گرفت تنها از کوه بالا برود.
او سفرش را زمانی آغاز کرد که هوا رفته رفته رو به تاریکی میرفت ولی قهرمان ما به جای آنکه چادر بزند و شب را زیر چادر به شب برساند، به صعودش ادامه داد تا این که هوا کاملاٌ تاریک شد.
به جز تاریکی هیچ چیز دیده نمیشد سیاهی شب همه جا را پوشانده بود و مرد نمیتوانست چیزی ببیند حتی ماه وستاره ها پشت انبوهی از ابر پنهان شده بودند کوهنورد همانطور که داشت بالا میرفت، در حالی که چیزی به فتح قله نمانده بود، ناگهان پایش لیز خورد و با سرعت هر چه تمامتر سقوط کرد.
سقوط همچنان ادامه داشت و او در آن لحظات سرشار از هراس، تمامی خاطرات خوب و بد زندگیاش را به یاد میآورد

داشت فکر میکرد چقدر به مرگ نزدیک شده است که ناگهان احساس کرد طناب به دور کمرش حلقه خورده و وسط زمین و هوا مانده است.
حلقه شدن طناب به دور بدنش مانع از سقوط کاملش شده بود.

در آن لحظات سنگین سکوت، چاره ای نداشت جز اینکه فریاد بزند خدایا کمکم کن!

ناگهان صدایی از دل آسمان پاسخ داد از من چه میخواهی ؟ واقعاٌ فکر میکنی میتوانم نجاتت دهم؟

-البته تو تنها کسی هستی که میتوانی مرا نجات دهی!
- پس آن طناب دور کمرت را ببر!
برای یک لحظه سکوت عمیقی همه جا را فرا گرفت و مرد تصمیم گرفت با تمام توان به طناب بچسبد و آن را رها نکند.
روز بعد، گروه نجات آمدند و جسد منجمد شده یک کوهنورد را پیدا کردند که طنابی به دور کمرش حلقه شده بود در حالیکه تنها یک متر با زمین فاصله داشت
و شما؟ شما تا چه حد به طناب زندگی خود چسبیده اید؟ آیا تا به حال شده که طناب را رها کرده باشید؟
هیچگاه به پیامهایی که از جانب خدا برایتان فرستاده میشود شک نکنید!
هیچگاه نگویید که خداوند فراموشتان کرده یا رهایتان کرده است!
هیچگاه تصور نکنید که او از شما مراقبت نمیکند و به یاد داشته باشید خدا همواره مراقب شماست.!

وبه قول یکی از دوستان : اگه خدا تا لب پرتگاه بردت ،‏نترس ! یا گرفتت یا همون موقع پرواز رو یادت میده !



 
نویسنده:  |  پنج شنبه 86 بهمن 4  ساعت 3:35 عصر 

 

حتی چنار ساده تنها
آنجا کنار جوی خیابان
اسرار پاک رویش خود را
از یاد برده است...

نفرین بر امتداد خیابان، نفرین به دختران هراسان
نفرین به روی آنهمه آدم ، نفرین به خوی اینهمه حیوان
نفرین به چرخ خسته ماشین، نفرین به بوق شاکی فرمان
نفرین به رنگ قرمز ماندن تا آن عبور زرد شتابان
پیچیدن از همیشه گناه است ،یک عمر مستقیم برانید
نفرین به دره های رهایی نفرین بر این جریمه لغزان
نفرین به ما که باز همانیم ، نفرین به ما هنوز جوانیم
باید همیشه سنگ بمانیم در گیر و دار اینهمه تاوان
ماییم و این جماعت بی سر ،صورت به روی صورت دیگر
ماییم و درس کهنه بازی ، ماییم و این فریب نمایان
نفرین به ما که دیر رسیدیم ، نفرین به ما که هیچ ندیدیم
جز چشم های خسته ایمان ، جز دست های بسته عرفان
نفرین به ما که سخت خرابیم ، ما را ببین: شبیه سرابیم
دنبال یک حقیقت ویران ، ویران یک غریزه آسان
نفرین به من که مانده ام اینجا در این خطوط محکم بیجا
نفرین به تو اگر نگریزی از شهر نغمه های پریشان
                                           
تا کی میان ترمز و تردید؟
                                              
نفرین بر امتداد خیابان...
                                                              
                                                             
نغمه رضائی



 
نویسنده:  |  سه شنبه 86 بهمن 2  ساعت 1:20 عصر 

 

خداوندا !

کیست که ساغر محبت از دست تو نوش کرد و حلقه بندگی دیگری در گوش کرد ؟!

کدامین نرگس ، پای نیاز در چشمه تو شست و چشم شیفتگی به تو ندوخت ؟

خدایا !

کدامین کهکشان بر گرد تو گشت و واله و حیران تو نگشت ؟

عزیزا ! کدامین نیلوفر آبی به عشق تو سر فرا آورد و جاذبه مهر تو را دید و به برکه گریخت ؟

معشوقا !

کدامین انسان پیشانی عشق بر خاک ربوبیت تو سائید و شیرینی تو چشید و دل به دیگری سپرد ؟

دلبرا !

کدامین پروانه ، شعله های ملتهب جمال تو دید و به ظلمت پناه برد ؟

امیدا !

کدامین یوسف به عشق رویای تو آواره نگشت ؟ کدامین یوسف در زیر سر پناه تو به زلیخا پناه داد ؟

شاهدا !

کدامین موسی در کوره طور گداخته شد و حضور رقیب تو را دوام آورد ؟

ربّا !

کدامین مریم کلامی با تو گفت و لب از صحبت تو ننهفت ؟

شور آفرینا !

کدامین محمد در حرا صدای تو شنید و نلرزید ؟

و ما اکنون سی روز را به شوق تو روزه گرفته ایم . تهجد کرده ایم . امید داریم که در این روز عید ما را ببخشی و دست خالی از سفره کرمت نرانی ؟

 



 
نویسنده:  |  جمعه 86 مهر 20  ساعت 2:22 عصر 

 

 

قرآن به جز وصف علی آیه ندارد،

اسلام به جز حب علی پایه ندارد،

گفتم بروم سایه لطفش بنشینم ،

دیدم که علی نور بود، سایه ندارد...

شهادت مولای متقیان ، امیر مومنان ،‌ علی عالی اعلی بر همه شما تسلیت باد.

 



 
نویسنده:  |  پنج شنبه 86 مهر 12  ساعت 2:37 عصر 
    -نفرین-

 

 

دین وجو دارد ، دیندار نه ! دل وجو دارد اما دلدار نه !

در هر چیز ، پاک و صاف و کامل وجود دارد ولی کمیاب است.  

در بچه گی همیشه صدایی به گوشم می رسید که می گفت : کمی کم کم کمی کم کم کمی کم . الان می

فهمم که آنچه که دنبال آن هستم بسیار کم است .

این افراد و این اشخاص . این دین و این دین داری ؛ با روح من سازگار نیست ! همه جا ریا است و  تزویر . همه مادی!. مال دنیا چشم همه را کور و گوش همه را کر کرده است . عاطفه چون بذر گندمی در خشکسالی پوسیده !

نمی دانم بگریم و یا بگویم ! یا حتی بنویسم ؟

خیلی نامردی است !  همه حرف می زنند و در عمل لنگ !

همه به فکر سود خود ، نه دین ، نه انسان ، نه خدا ، و نه آخرت !

همه مرده اند . ! هیچ زنده ای به چشم نمی خورد . همه جا نفرین!

هیچ دعایی به گوش نمی رسد ! همه خوابیده اند ! هیچ بیداری نمی بینم ! 

زندگی مان شده است زندگی مورچگان !

زندگی مورچه نشاط ندارد . همیشه بار می کشد و اهتکار می کند .

 زندگی ما بدتر . همان بار را هم نمی کشیم !

چرا نشاط در زندگی ما نابود گشته است ؟

چرا رنگ و فرم صورت مردم نیز عوض شده است ؟

همه صورتها سیاه و سوخته یا سفید آماس کرده است !

فرم لباس بد ! موس سر افتضاح ! درون مضطرب ! اخلاقها تند و خشن ! کسی دنبال حسن و حسنه نیست !

عاطفه مرده است !  

کسی رحم را به خاطر نمی آورد ! اگر کسی خوبی کند نه به خاطر خدا ؛ که به خاطر نیکی مقابل آن است !

نمی دانم ! هیچ چیز نمی دانم !

نمی دانم کدامین نفرین ما را گرفته است !

کدامین میوه ممنوعه ای بوده است خود خورده ایم و خبر نداریم !

دل بر که توان بست چو دلدار نباشد 

                                                          غم با که توان گفت چو غمخوار نباشد  



 
نویسنده:  |  جمعه 86 مرداد 26  ساعت 11:6 عصر 
<      1   2      

    همه دار و ندار پریشان
درآمد واقعی از اینترنت
آغازی جدید
آخرین سخن
داستان
اسلام امریکایی و اسلام ناب محمدی
کاریکلماتور 7
نه قانونی و نه منطقی
سبک عراقی
سبک خراسانی
[عناوین آرشیوشده]