گفتم : من به یک لیلی محتاجم.
همه خندیدند .
گفتم : من آنقدر مجنون شده ام که بدون لیلی نمی توانم زنده بمانم - یا زندگی کنم-
همه قضیه را شوخی تلقی کردند . آنقدر که سعید گفت : اینکه مشکل نیست . یک آگهی در روزنامه می دهیم با این عبارت که «به یک لیلی تمام وقت با حقوق مکفی نیازمندیم» و ادامه داد که اگر روز بعد یک گله لیلی پشت در صف نکشیدند من اسمم رو عوض می کنم .
یاسر گفت : کافیست من با این ماشین قراضه ام یک دور در خیابان بزنم ، یک ساعت بعد ، پنج راس لیلی برایت ردیف می کنم ، یکی از یکی لیلی تر.
و وقتی من با تاثر و تاسف سر تکان دادم و گفتم : حیف که همه تان خرید، یکی از یکی خرتر . همه شروع کردند به خندیدن و نمره دادن به خریت همدیگر.
یکی می گفت : اگه به مجنون زن می دادن ، می نشست سر خانه و زندیگیش و نمی رفت پی لیلی بازی.
گفتم لیلی یک مفهوم مستقلی است که فقط کسانی می توانند آنرا بفهمند که به درجات جنون نائل شده باشند .
سعید گفت : البته فکر کنم تو هم سرنا را از سر گشادش می زنی. اینطور نیست که مجنون اول به درجه جنون رسیده باشد و بعد لیلی را پیدا کرده باشد. ظهور لیلی باعث جنون مجنون شده است. وگرنه این آدم که قبلا برای خودش قیس عامری معقول و مرتبی بوده است.
گفتم : تو هم نمی فهمی سعید جان . برای اینکه لیلی یک موجود زیر خاکی نبوده که توسط مجنون کشف شده باشد . پیش از ظهور مجنون هم برای خودش لیلی ای بوده ولی کسی مثل مجنون پیدا نمی شده که دل دوست داشتن و جربزه عاشق شدن داشته باشد. چرا آدمهایی که پیش از آن لیلی را دیده بودند ، هیچکدام عاشق او نشده بودند .
یاسر کم نیاورد و گفت: می خوای من مدتی نقش لیلی رو برات بازی کنم .
_با دخل و تصرف و اقتباس از سید مهدی شجاعی_
من به یک لیلی محتاجم . نه کسی که نقش لیلی رو برام بازی کنه.
من به یک لیلی محتاجم