بار غم بر دل و دل بر سر زلفش ترسم که گرانی کند و بگسلد این رشته ز هم ای نسیم سحر آهسته بر آن زلف گذر که ز گستاخی تو سلسله ها خورد بهم گر توانی رخش ای شام بپوشان در زلف ور نه با طلعت او شب نشود در عالم نشاط اصفهانی
نویسنده: |
پنج شنبه 86 خرداد 31 ساعت 1:27 عصر
|
|
دلنوشته های شمادلنوشته
|
همه دار و ندار پریشان
|