این روزها که سرد است . این روزها که برف می بارد . این روزها که زمستان است . انگار هم زمین و هم زمان یخ زده است ، من و دلم که هیچ ، انگار دل « تو» هم یخ بسته است . انگار که « تو» هم افسون این سرما شده ای . پایت در این برف ها فرو رفته است و سرمای آن تا مغز استخوانت ، تا تمام « تو» نفوذ کرده است . « تو» را هیچ گاه این گونه به یاد نمی آورم و به یاد هم نمی سپارم . که « تو» هنوز هم همان خوبی هستی که بودی ... که هستی ...
نویسنده: |
یکشنبه 86 بهمن 7 ساعت 2:47 عصر
|
|
دلنوشته های شمادلنوشته
|
همه دار و ندار پریشان
|