دلم نمی خواهد کربلا بیایم . آقا جان ، می دانید تحملش را ندارم . نمی توانم وارد شارع العباس شوم و آن مشک بزرگ را نبینم . آخر با چه رویی می توانم آن مشک سوراخ را ببینم و در انتهای شارع به حرم العباس برسم ؟ می گویند رسم ایرانی هاست که اول به حرم حضرت عباس مشرف می شوند و از ایشان اذن زیارت شما را می گیرند . آخر ایشان نگهبان خیام و علمدار سپاه است . آقا جان ، این مسیر شام تاسوعا را تداعی می کند ؛ همان شبی که علمدار میان خیمه ها قدم بر می داشت و صدای پایش اهل حرم را آرام می کرد . نمی خواهم کربلا بیام چون بعد از حرم ، بین الحرمین است ؛ همان خیابان مقدسی که شما در آن قدم گذاشته اید ؛ چون کنار این خیابان رود فرات است . چه طور می شود وارد این خیابان شد و اتفاقات روز عاشورا را در ذهن مرور نکرد ؟ باید خیلی سنگدل باشی که بشنوی « به خدا کمرم شکست » و بعد بتوانی راهت را ادامه دهی . لابد آب را که ببینی تشنگی یادت می افتد اما نمی توانی حتی به آن فکر کنی . سمت چپت مقام کف العباس است . مقام را کاشی کاری کرده اند و روی آن ، عکس دو دست بریده را نقاشی کرده اند . روی مقام به فارسی و عربی نوشته اند :« آب آور خیمه ها منم . شجاع سپاه حسین منم ... » می گویند رجز های صاحب دست است که آب برای خیمه ها می برد . حالا باید این آب گل آلود را ببینی یا اصلا چشمانت را ببندی . آقا ، نمی توانم به کربلا بیایم چون اگر از مقام کف العباس عبور کنم ، در آن سمت به تل زینبیه می رسم . نوشته اند حضرت به سمت شما می دوید تا جلوی این مصیبت بزرگ را بگیرد . اما همانطور که به سمت قتلگاه دوان شده بود ، با دیدن تصویر یا شنیدن جمله ای از حرکت باز ایستاد و روی خاک زانو زد . اینجا تل زینبیه است . باید چه کار کنم اگر به اینجا رسیدم ؟ آقاجان ، تکلیف چیست ؟ آقا جان بعد از آن چه کنم ؟ حالا تل زینبیه را هم رد کرده ام . مقابل حرم شش گوش قرار گرفته ام . همه سراغ حبیب بن مظاهر می روند اما من اگر آنجا باشم ، یک ضرب کنار مقام قتلگاه زانو می زنم . اما باز هم تکلیف را نمی دانم . عاشورا در همین جا ، تعدادی دور ایستاده بودند و ... - خدا لعنتشان کند- آقا جان ، نوشتنش هم سخت است . نوشته اند ناگهان آسمان رنگ عوض کرد و آسمان و زمین عزا دار شدند ... . آقا نوشته اند صدایی در همین جا شنیده شد « وای پسرم...» . حالا من چه طور می توانم کربلا بیایم ؟ اما هنوز سفر ، آخر نشده که بعد از حرم ، هنوز مقام علی اکبر و خیمه ها باقی مانده است ؛ خیمه هایی که لابد دانه به دانه به زمین افتادند ؛ هذا خیمه العباس ، هذا خیمه الزینب ، هذا خیمه الحسین ... . آقا جان ، چقدر بزرگ و عظیم است مصیبت شما بر ما و اهل آسمان ها ! انی سلم لمن سالمکم و حرب لمن حاربکم . و ولی لمن والاکم و عدو لمن عاداکم . دلم نمی خواهد کربلا بیایم .
نویسنده: |
چهارشنبه 86 بهمن 3 ساعت 12:5 صبح
|
|
دلنوشته های شمادلنوشته
|
همه دار و ندار پریشان
|