و لقد ذکرتک و الرماح نواهل منی و بیض الهند تقطر من دمی فوددت تقبیل السیوف لانها لمعت کبارق ثغرک المتبسم غشرة یاد تو افتادم در حالی که سر نیزه ها تشنه خون من بودند و از شمشیر های هندی خون من می چکید پس دوست داشتم که شمشیر ها را ببوسم چون آن شمشیر ها همچون درخشش دندانهای تو می در خشیدند
نویسنده: |
پنج شنبه 86 خرداد 31 ساعت 1:46 عصر
|
|
دلنوشته های شمادلنوشته
|
همه دار و ندار پریشان
|