نور است
و در دل زنجیر های روابط
زنجیرهایی از جنس خرافه
زنجیر هایی سنگین
زنجیرهایی که تا کنون
از زمانی که به یاد دارم
باعث شده است تا بمیرد مرد و زن
از ملال
از درد دوری و فراق

نور است
ولی نه در دل
که این زنجیر های نحس
نور را نبز به زنجیر می کشند

نور است
در این برزخ که روح و جسم انسان خسته می میرد
                                             توان دیدنش دارم

دلم گرفته است
تیره تر از مه صبحگاهی
چشمانم را می بندم و تصویر می کشم
و در این برزخ وحشی
تصور می کتم گل را
و بلبل را
نشاط و شادی این کودکان شاد و خرم را
به خود می آورد من را
صدای گله گرگی
برای صید یک بره

زنان آبستن زمان و زمان آبستن زنان است .

تزریق شخصیت با ترزیق معصیت نمیشه.

تو تاریکی تاریخ دنبال تاریخ تاریکی می گشت .

شرک پنهان تر است از صدای پای مورچگان کوچک بر روی سنگ صاف در شب ظلمانی !
و کم ترین درجه شرک این است که ظلم را دوست و عدل را دشمن داشته باشی .

                                                   محمد -درود خدا بر او و خاندانش باد-

یازدیم که الهی دوزوموم یوخ تا گوتار درد و محنتی
آلدین نه کی وار دنیا دا مندن تا گوتار درد و محنتی
نه قدر دانلیاجاقلار منی اطرافدا اولان خلق و خلایق
صبریم توکنیب یوخدو دوامیم تا گوتار درد و محنتی
هر بیر گویه باخدیخچا ددیم اولدوزوم هاردا
الآن بیلیرم تز باتیب اولدوز تا گوتار درد و محنتی
هر دفعه گنه آقلاین حالدا دیلیب بسدی پریشان
که سنین طالع بختین یازیلیب دیرتا گوتار درد و محنتی

اندوه را دوست دارم
تعجب نکن
تنها مزه ای است که از این جهان چشیده ام

اندوه را دوست دارم
مثل دوست داشتن طفلی مادرش را

اندوه را دوست دارم
مثل تشنه ، آبی را در کویر

اندوه را دوست دارم
به من نخند

تنها یادگارت را دوست دارم

به مناسبت تولدم که دیروز بود .

1. تولدمان را با قتل شمعها جشن می گیریم !

2. هنوز
دردهای 12 بهمن 67 مادرم
با من است .

                                رجبعلی محبی